English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (8330 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
task management U مدیریت کار
task management U مدیریت وفیفه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It is an elephantine task . it takes a lot of doing . It is a Herculean task. U کار حضرت فیل است
task U کار تکلیف
task U ماموریت
take to task U مورد مواخذه قرار دادن
task U تهمت زدن تحمیل کردن
task U شغل
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task U نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
task U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
task U جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
task U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
task U امرمهم وفیفه
to take somebody to task U از کسی عیب جویی کردن
to take somebody to task U کسی را سرزنش کردن
take to task <idiom> U به خاطر اشتباه سرزنش شدن
to p with a task U درکاری پشت کارداشتن
task U تکلیف
to f. a task U از زیرکاری در رفتن
task U وفیفه
task U کار
task analysis U تحلیل تکلیف
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task element U یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
task element U عنصر اجرای عملیات
task element U قسمت مامور اجرای عملیات
he is unequal to the task U مرد اینکار نیست
implied task U ماموریت استنتاجی
implied task U وفایف استنتاجی
interrupted task U تکلیف ناتمام
unfinished task U تکلیف ناتمام
it is a thankless task U کاربیهوده ایست
fire task U ماموریت اتش
it is a thankless task U هیچکس نخواهدگفت مرحمت سرکارزیاد
foreground task U کار یا وفیفه پیش زمینه
task fleet U ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
mammoth task U وظیفه خیلی بزرگ
to be up to the task [to be equal to something] <idiom> U از پس کاری برآمدن
Can I entrust this task to you? U می توانم این امررا به شما بسپارم ؟
to saddle any one with a task U کاری را بدوش کسی گذاشتن
task work U کار موفف
task unit U یگان ماموریت
task unit U نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
task oriented U تکلیف گرا
task organization U سازمان برای رزم
task organization U سازمان دادان برای رزم برش رزمی
task organization U سازمان رزمی
task group U گروه ماموریت زمینی
task group U ناو گروه مامور اجرای عملیات
task forces U نیروی اجرای عملیات
task force U گروه کار
task force U تاسک فورس
task force U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force U نیروی اجرای عملیات
task forces U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces U تاسک فورس
task forces U گروه کار
carrier task force U گروه رزمی هواپیمابر دریایی
joint task force U نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
joint task force U گروه رزمی مشترک
to break the neck of a task U کمر کاریرا سکشتن
to set one's hand to a task U دست بکاری زدن
It is a laborious task (job). U کارپرزحمتی است
to set one's hand to a task U بکاری مبادرت کردن
low level task U تکلیف سطح پایین
task state descriptor U توصیف کننده وضعیت وفیفه
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
task state descriptor U توصیف گر حالت کار
task control block U بلاک کنترل وفیفه
amphibious task force U گروه رزمی اب خاکی
task control block U بلاک کنترل کار
abnormal end of task U abend
management U هدایت یا سازماندهی
management U حیله
management U سازماندهی
management U اداره
management U برنامه ریزی
management U اجرا و نگهداری شبکه
management U property endowed the affairsof the of تولیت عین موقوفه
management U سرپرستی
management U مدیریت
management U حل و عقد
management U مدیریت وریاست حسن تدبیر
management U ship leader
management U مدیران کارفرمایی
management U ترتیب
the essential [inherent] [intrinsic] task U کار مهم و ضروری [یا اساسی]
wildlife management U مدیریت حیات وحش
record management U مدیریت مدارک
record management U مدیریت رکوردها
resource management U مدیریت منبع
scientific management U مدیریت علمی
materiel management U مدیریت اقلام
supply management U مدیریت عرضه
memory management U مدیریت حافظه [علوم کامپیوتر]
watershed management U انجیرداری
watershed management U کلیه عملیات مربوط به اصلاح و نگهداری و بهره برداری از انجیرها
watershed management U ابخیزداری
job management U مدیریت برنامه
data management U مدیریت داده ها
management board U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
board of management U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
management group U ائتلاف چند شرکت
management group U ائتلاف تجاری
production management U مدیریت تولید
personnel management U اداره کردن پرسنلی
career management U مدیریت تهیه تخصصهای نظامی
career management U مدیریت مشاغل
facilities management U مدیریت امکانات
management accounting U تهیه حساب جهت مدیران
management coding U سیستم کد بندی و علامت گذاری کالاها و ذخایر از نظرمدیریت توزیع
management expenses U مخارج مدیریت
management expenses U مخارج اداری
management graphics U مدیریت گرافیک
management report U گزارش مدیریت
management science U علم مدیریت
inventory management U مدیریت موجودی
industrial management U مدیریت صنعتی
database management U مدیریت پایگاه داده ها
demand management U مدیریت تقاضا
file management U مدیریت پرونده ها
file management U مدیریت پرونده
file management U مدیریت فایل
financial management U مدیریت مالی
game management U شکارداری
game management U شکاربانی
configuration management U مدیریت پیکربندی
concurrency management U مدیریت همزمانی
management system U سیستم مدیریت
management system U سیستم اداره
monopoly management U مدیریت انحصاری
ownership and management U مالکیت و مدیریت
personnel management U مدیریت پرسنلی
personnel management U مدیریت استخدام
memory management U مدیریت حافظه
operational management U مدیریت عملیاتی
materials management U مدیریت مواد
materiel management U مدیریت اماد
To set the Thames on fire . to do a herculeam task . U کمر غول راخم کردن ( شکستن )
home management software U برنامههای طراحی شده جهت استفاده داخلی
data base management U مدیریت پایگاه داده ها
data base management U مدیریت پایگاه داده
relational database management U مدیریت پایگاه دادههای رابطهای
file management program U برنامه مدیریت فایل
data management programs U برنامههای مدیریت داده ها
paged memory management U مدیریت حافظه صفحه بندی شده
data management system U سیستم مدیریت داده ها
lower level management U مدیریت سطح پایین
project management system U سیستم مدیریت پروژه
database management system U سیستم مدیریت پایگاه داده سیستم مدیریت پایگاه داده ها
database management program U برنامه مدیریت پایگاه داده ها
project management program U برنامه مدیریت پروژه
data processing management U مدیریت پردازش داده
top level management U مدیریت سطح بالا
association for system management U یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
spatial data management U مدیریت داده فضایی
command management system U سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
memory management program U برنامه مدیریت حافظه
management information system U نرم افزاری که به مدیران شرکت امکان دستیابی و بررسی داده را میدهد
management information system U سیستم مدیریت اطلاعات
institute of materials management U موسسه مدیریت مواد
information resource management U مدیریت منبع اطلاعات
army management structure U سازمان مدیریت نیروی زمینی
information management system U سیستم مدیریت اطلاعات
middle level management U مدیریت سطح متوسط
relational database management system U پایگاه دادهای که تمام موضوعات ان بهم مربوطند.دادهای که فیلد مربوطه را جستجو میکند بدست می آید
data processing management association U انجمن مدیریت پردازش داده
action oriented management report U گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
simple network management protocol U سیستم مدیریت شبکه که نحوه ارسال داده وضعیت از گرههای کنترل به ایستگاه کنترل را بیان میکند. SNNP قادر به کارترون با هر نوع شبکه سخت افزار یا نرم افزار به صورت مجازی است
network data management system U مجموعهای از برنامههای مرتبط برای بار کردن دستیابی و کنترل یک پایگاه داده
data base management system U سیستم مدیریت پایگاه داده ها
relational database management system U نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
computer aided factory management U مدیریت کارخانه با استفاده ازکامپیوتر
relational database management system U پرسش پایگاه داده ها که حاوی عملگرهارابط های است
record oriented database management U برنامه مدیریت پایگاه دادههای رکوردی
table oriented database management progr U برنامه مدیریت پایگاه دادههای جدولی
flat fuiile database management program U برنامه مدیریت پایگاه دادههای تک فایل
hierarchical data base management system U سیستم مدیریت پایگاه داده سلسله مراتبی
Recent search history Forum search
1معنی کنید: Residential Demand Side Management
1کارآفرینی
1nternal brand management of destination brands: Exploring the roles of destination management organisations and operators
2high dimentional task solution space
2high dimentional task solution space
1برنامه ریزی این کار‌ چگونه است؟
1جملات کامل انگلیسی برای کلمه accomplish
1how well he is performing his task
03. Does the management team “put themselves in your shoes”?
03.Does the management team “put themselves in your shoes”?
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com